درباره وبلاگ


من مهدی ام.بچه اراک دنبال نویسنده ام کسی میتونه کمکم کنه خبرم کنه فقط با ی نظر ممنون...........
موضوعات
آخرین مطالب
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 444
تعداد نظرات : 68
تعداد آنلاین : 1



خـــــــــــــــــــــــــنده بازار




 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 1:46 ::  نويسنده : مهدی
سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 1:46 ::  نويسنده : مهدی

dar iran patugh ir 21
عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

 

dar iran patugh ir 2 عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 3 عکس
های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 4 عکس
های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 5 عکس
های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 6 عکس
های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 7 عکس
های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 8 عکس
های خنده دار سوژه های داغ وطنی

 

dar iran patugh ir 10
عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

 

dar iran patugh ir 12 عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 13
عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 14
عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 15
عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 17
عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 18
عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 19
عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 20
عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 22
عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 23
عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 24 عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 25
عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 26
عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

 

dar iran patugh ir 28
عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 29
عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 30
عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 31
عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 32
عکس های خنده دار سوژه های داغ وطنی

dar iran patugh ir 33 عکس های خنده دار سوژه های داغ
وطنی



سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 1:40 ::  نويسنده : مهدی






























سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 1:40 ::  نويسنده : مهدی

این مطلب صرفا جهت خنــــــــده شما می باشد و ارزش قانونی دیگری ندارد!

شرمنده اخلاق ورزشکاری خانم های ایرانی هم هستیم!!

لطفا تا انتها با ما همراه باشید


















سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 1:36 ::  نويسنده : مهدی

یارو زبونش می‌گرفته،

میره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟

کارمند داروخونه می گه:

دیب دیگه چیه؟

یارو جواب می ده: دیب

دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.

کارمنده می گه: والا ما

تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟

یارو می گه: بابا دیب،

دیب!

طرف می‌بینه نمی فهمه،

می ره به رئیس داروخونه می گه.

اون میآد می پرسه: چی

می‌خوای عزیزم؟

یارو می گه: دیب!

رئیس می پرسه: دیب دیگه

چیه؟

یارو می گه: بابا دیب

دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.

رئیس داروخونه می گه:

تو مطمئنی که اسمش دیبه؟

یارو می گه: آره بابا.

خنده بازار

خودم دائم مصرف دارم. شما نمی‌دونید دیب چیه؟

رئیس هم هر کاری می‌کنه،

نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه.

یکی از کارمندای داروخونه

میآد جلو و می گه: یکی از بچه‌های داروخونه مثل همین آقا زبونش می‌گیره.

فکر کنم بفهمه

این چی می‌خواد. اما الان شیفتش نیست.

رئیس داروخونه که خیلی

مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع

برش داره بیارتش.

می‌رن اون کارمنده رو

میارن. وقتی می رسه، از یارو می‌پرسه: چی می خوای؟

یارو می گه: دیب!

کارمنده می گه: دیب؟

یارو: آره.

بهترین مطالب خنده دار

کارمنه می گه: که این

ورش دیب داره، اون ورش دیب داره؟

یارو میگه: آره،

همونه.

کارمند میگه: داریم! چطور

نفهمیدن تو چی می خوای!؟

همه خیلی خوشحال شدن که

بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد. کارمنده سریع می ره توی انبار و دیب رو میذاره توی

یه کیسه نایلون مشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پی کارش.

همه جمع می شن دور اون

کارمند و با کنجکاوی می‌پرسن: چی می‌خواست این؟

کارمنده می گه: دیب!

می‌پرسن: دیب؟ دیب دیگه

چیه؟

می گه: بابا همون که این

ورش دیب داره، اون ورش دیب داره!

رئیس شاکی می شه و می

گه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم دیب چیه؟

کارمنده می گه: تموم شد.

آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت!

.

.

.

*دلم خنک شد، آخر نفهمیدین دیب چیه*

 



سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 1:25 ::  نويسنده : مهدی

من تقریباً تو دستشویی نشسته بودم که از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت؛

سلام حالت خوبه؟

من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی مردانه هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم
به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت
آوری دادم؛

- حالم خیلی خیلی توپه.

بعدش اون آقاهه پرسید؛

- خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟

با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم برا ی همین گفتم؛

- اُه منم مثل خودت فقط داشتم از اینجا می گذشتم..

                                                             خنده بازار

وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور میشه، به هر ترفند بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم؛

- منم می تونم بیام طرفت؟

آره سؤال یکمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ
احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم؛

- نه الآن یکم سرم شلوغه!!!

یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت :

- ببین. من بعداً باهات تماس می گیرم. یه ا ح م ق ی داخل دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب ميده.



سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 1:20 ::  نويسنده : مهدی

دارم تو کوچه راه میرم یه خانمه با ماشین رفت تو چاله آب پاشید همه صورتم و لباسام خیس شد، وایساده میگه وای خیس شدید ؟ پـَـ نـَـ پـَـ دیدم یه خانم محترمی مثل شما رانندگی یاد گرفته…اینا اشک شوقه

 

 خنده بازار

 

آه میکشم دوستم میگه دلت گرفته ؟ میگم پ ن پ آه شادیه !

 

 

 

بچه ۲ ماهه رو بردیم دکتر میگم دلش درد میکنه ، دکتر میگه شیر خورده ؟

 

میگم : پـَـ نـَـ پـَـ جاتون خالی ظهر آبگوشت با پیاز زده به بدن !

 

 

 

میدونی اولین عوارض جانبی بعد یک شکست عشقی چیه ؟! در آوردن گوشی از حالت Silent !!پ نه پ خریدن اسید برای پاشیدن به صورت طرف

 

 پ نه پ باحال

 

توی باشگاه یارو داره مثل اسب روی تردمیل میدوه رفیقم میگه میخواد لاغر کنه ؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ میخواد ببینه تردمیل کِی خراب میشه !

 

 

 

تو توالت بودم و تو حال خودم … یک هو یکی محکم زد به در … گفتم بله … ؟

 

دیدم داداشمه میگه اه تو اونجایی !؟!؟! گفتم پـ نـ پـ این صدای منشی توالته !!!

 

لطفا بعد از شنیدن بوق بفرمایین داخل !

 

 

 

زنگ زدم اداره مخابرات به زنه میگم خانوم ببخشید خط تلفن ما بوق نمیخوره !

 

زنه میگه خرابه ؟

 

گفتم پ نه پ سرما خورده صداش گرفته جیزی نمیگه !

 

زنه عصبانی شد بهم گفت فردا با مدرک شناسایی بیاید اینجا . گفتم بیام مخابرات ؟

 

زنه گفت پ نه پ برو داروخونه بگو تلفنم صداش در نمیاد بهش قرص بدید !

 

 

 

رفتم به همسایه میگم فرغون دارید ، میگه میخوای باهاش چیزی جابه جا کنید ؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ میخوایم سوارش بشیم بریم شمال !

 

 بهترین مطالب طنز

 

رفتم تو رستوران زنگ میزو زدم که گارسون بیاد ، یارو اومده میگه می خواین سفارش بدین ؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ زنگه تفریحه گفتم خسته شدی یه استراحتی کنی !

 

 

 

توی صف دستشویی ایستاده بودم یارو اومده میگه : همه دستشویی ها پره ؟؟؟ میگم : پـَـ نـَـ پـَـ ما اینجا ایستادیم تا آستانه تحملمون رو بسنجیم !

 

 

 

رفتیم صحرا نشستیم روی علف ها میگه اومدین تفریح؟میگم پـَـــ نــه پـَـــ گاویم داریم میچریم

 

 

 

رفتیم پیست اسکی ، یارو میگه اومدید اسکی ؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ اومدیم روی برفا غلت بزنیم !

 

 

 

ساعت ۸ صبح کلاس داریم ، منم خمیازه میکشم و دهنم یه متر باز میشه !

 

استاد میگه چیه خوابت میاد ؟ پـَـ نـَـ پـَـ میخوام بخورمت !

 

 

 

تو ایستگاه متروی آزادی یکی ازم پرسید اینجا آخرشه ؟ منم گفتم پـَـ نـَـ پـَـ نیم ساعت برای ناهار و نماز نگه داشته بعد دوباره راه میوفته !

 

 

 

دارم رو تردمیل عینه خر میدووم ، یارو مبگه اینجوری میدویی لاغر کنی ؟

 

میگم پـَـ نـَـ پـَـ دارم واسه نقش آفرینی تو سری جدید میگ میگ آماده میشم … !

 

 

 

رفتم پمپ بنزین به یارو میگم ۴۰ تا بزن !

 

میگه ۴۰ لیتر ؟

 

پـَـ نـَـ پـَـ ۴۰ تا قاشق چای خوری !



سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 1:16 ::  نويسنده : مهدی

 

 

 
 

 

 



 

 

 

 














سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 1:12 ::  نويسنده : مهدی

یکی تعریف میکرد:
رفته بودیم یه جا مهمونی، صاحب خونه یه دختر ملوس داشت، 3،4سالش بود، دیوار راستو میرفت بالا!
نازش کردم، بوسیدمش و بهش با لحن بچه گونه گفتم:
خاله دون، جن سالته عجیییجم؟ اسمتو بهم میگی خانومه خوججل؟
چند ثانیه تو چشام نگاه کرد، بعدش خیلی جدی گفت:
احمق، مثل آدم حرف بزن ببینم چی میگی ..!


یارو میگه : رفتم مدرسه اي كه بابام اونجا مديره
يه دانش آموز تو اتاق بابام هست از تو ش.و.ر.ت.ش بيستا ترقه كشف كردن
بابام ميگه ميدوني اگه اين ترقه ها ميتركيد چي ميشد
پسره ميگه نه
بابام ميگه ميراث پدرت بر باد ميرفت
پسره زد زير گريه
(خنده حضار)

خنده بازار

يه بار تو كلاس ما استاد يه مسئله داد گفت وقت ميدم حل كنيد
بعدش خودش شروع كرد به حل كردن .مسأله پارامتري بود يعني عدد نداشت
جوابشم طوري بود كه تو مخرج كسر مو (حرف يوناني) داشت
بعد يكي از دخترا گفت استاد مخرج ما مو نداره
يهو يكي از پسرا گفت عيب نداره بزرگ ميشي در مياره

يعني كلاس منفجر شد ......

 


مادر و پدر دوستم از مکه اومده بودن....دوستم هم جو گیر میشه کار کنه...بعد از رفتن مهمونای غریبه میره تو آشپزخونه می بینه چند تا بطری آب هست....در راستای مرتب سازی آشپزخونه آبِ بطری هارو خالی می کنه و همه رو میزاره یه گوشه که بده با آشغالا ببرن بیرون...خلاصه میاد میشینه پیش مامان و بابا و اونایی که هنوز مونده بودن ...خوب که به حرفاشون گوش می کنه میبینه دارن از آب زمزم و خواصشو این چیزا صحبت می کنن و مامانش می گفته دیگه نذاشتن بیشتر آب زمزم بیاریم ، به هر کس یه کم میرسه....تازه می فهمه چه گندی زده...زود بر می گرده تو آشپزخونه و بطری هارو از آب پر می کنه و میزاره سر جاشون......دوستم می گفت باید بودی موقع خوردن آب میدیدی فامیلامونو....همه از آب لوله کشی شفا می خواستن....


عروسی یکی از فامیلامون بود ، خالمو که خیلی دوستش دارم و چون تو یه شهر دیگه است ، سالی یه بار می بینمش ، از پشت به شوخی بغلش کردم و گفتم : قربونش بشم من ! ولی ..می دونین چی شد ؟
اون خالم نبود !! یکی از فامیلای داماد بود که من نمی شناختم و از پشت شبیه خالم بود از همه نظر و اشتباهی بغلش کرده بودم
کل جمع :
اون خانومه که اشتباهی بغلش کرده بودم :

من :

بهترین مطالب طنز


در اولین ساعت درس کلاس تشریح و کالبد شکافی* دانشکده پزشکی* دانشگاه تهران استاد به دانشجویان سال اول میگوید: به شما تبریک میگویم که در کنکور قبول شده و الان رسما دانشجوی پزشکی* هستید. ولی* برای فارغ التحصیل شدن و پزشک شدن هم باید "دقت عمل" داشته باشید و هم "رقت عمل". همه شما باید این کار که من الان می*کنم راا انجام بدهید اگر نه به درد این رشته نمیخورید و اخراج هسید!!سپس یک جسد وارد کلاس می*کند و ناگهان انگشتش را تا ته در ماتحت جسد فرو می*کند میگذارد توی دهانش و میمکد. و میگوید حالا شما هم باید همین کار را بکنید!! دانشجوها شوکه میشوند واعتراض میکنند ولی* استادمیگوید الا و بلا باید بکنید وگرنه اخراج هستید. چند تا دخترها غش میکنند، پسرها بالا میاورند، ولی* با هر بدبختی هست همه دانشجوها آخرش انگشت در ماتحت جسد میکنند و میگذارند در دهنشان و میمکند.
استاد میگوید: هان. شما همه رقت عمل تان خوب بود ولی* دقت عمل نداشتید. شما همگی* انگشت اشاره را در ماتحت کردید و مکیدید ولی* من انگشت اشاره را در ماتحت کردم و انگشت وسط را مکیدم.

سعی* کنید بیشتر دقت کنید!


زمانى كه ما مدرسه مى رفتيم، يك نوع املاء بود به نام 'املاء پاتخته اى' ، در نوع خودش عذابى بود اليم! براى كسى كه پاى تخته مى رفت يه حسى داشت تو مايه هاى اعدام در ملاءعام.. و براى همكلاسى هاى تماشاچى چيزى بود مصداق تفريح سالم..


چند روز پیش سرخیابون منتظر تاکسی بودم

یه امبولانس قبرستون از بغلم رد شد
رو شیشش نوشته بود :تاحالا فکر کردی اخرین مدل ماشینی که سوار میشی چیه؟!
زورنزن
مسافرخودمی


:: موضوعات مرتبط: مطالب خنده دار
:: برچسب‌ها: مطالب طنز



سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 1:11 ::  نويسنده : مهدی