درباره وبلاگ


من مهدی ام.بچه اراک دنبال نویسنده ام کسی میتونه کمکم کنه خبرم کنه فقط با ی نظر ممنون...........
موضوعات
آخرین مطالب
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 152
بازدید دیروز : 348
بازدید هفته : 152
بازدید ماه : 1975
بازدید کل : 58401
تعداد مطالب : 444
تعداد نظرات : 68
تعداد آنلاین : 1



خـــــــــــــــــــــــــنده بازار




یکی تعریف میکرد:
رفته بودیم یه جا مهمونی، صاحب خونه یه دختر ملوس داشت، 3،4سالش بود، دیوار راستو میرفت بالا!
نازش کردم، بوسیدمش و بهش با لحن بچه گونه گفتم:
خاله دون، جن سالته عجیییجم؟ اسمتو بهم میگی خانومه خوججل؟
چند ثانیه تو چشام نگاه کرد، بعدش خیلی جدی گفت:
احمق، مثل آدم حرف بزن ببینم چی میگی ..!


یارو میگه : رفتم مدرسه اي كه بابام اونجا مديره
يه دانش آموز تو اتاق بابام هست از تو ش.و.ر.ت.ش بيستا ترقه كشف كردن
بابام ميگه ميدوني اگه اين ترقه ها ميتركيد چي ميشد
پسره ميگه نه
بابام ميگه ميراث پدرت بر باد ميرفت
پسره زد زير گريه
(خنده حضار)

خنده بازار

يه بار تو كلاس ما استاد يه مسئله داد گفت وقت ميدم حل كنيد
بعدش خودش شروع كرد به حل كردن .مسأله پارامتري بود يعني عدد نداشت
جوابشم طوري بود كه تو مخرج كسر مو (حرف يوناني) داشت
بعد يكي از دخترا گفت استاد مخرج ما مو نداره
يهو يكي از پسرا گفت عيب نداره بزرگ ميشي در مياره

يعني كلاس منفجر شد ......

 


مادر و پدر دوستم از مکه اومده بودن....دوستم هم جو گیر میشه کار کنه...بعد از رفتن مهمونای غریبه میره تو آشپزخونه می بینه چند تا بطری آب هست....در راستای مرتب سازی آشپزخونه آبِ بطری هارو خالی می کنه و همه رو میزاره یه گوشه که بده با آشغالا ببرن بیرون...خلاصه میاد میشینه پیش مامان و بابا و اونایی که هنوز مونده بودن ...خوب که به حرفاشون گوش می کنه میبینه دارن از آب زمزم و خواصشو این چیزا صحبت می کنن و مامانش می گفته دیگه نذاشتن بیشتر آب زمزم بیاریم ، به هر کس یه کم میرسه....تازه می فهمه چه گندی زده...زود بر می گرده تو آشپزخونه و بطری هارو از آب پر می کنه و میزاره سر جاشون......دوستم می گفت باید بودی موقع خوردن آب میدیدی فامیلامونو....همه از آب لوله کشی شفا می خواستن....


عروسی یکی از فامیلامون بود ، خالمو که خیلی دوستش دارم و چون تو یه شهر دیگه است ، سالی یه بار می بینمش ، از پشت به شوخی بغلش کردم و گفتم : قربونش بشم من ! ولی ..می دونین چی شد ؟
اون خالم نبود !! یکی از فامیلای داماد بود که من نمی شناختم و از پشت شبیه خالم بود از همه نظر و اشتباهی بغلش کرده بودم
کل جمع :
اون خانومه که اشتباهی بغلش کرده بودم :

من :

بهترین مطالب طنز


در اولین ساعت درس کلاس تشریح و کالبد شکافی* دانشکده پزشکی* دانشگاه تهران استاد به دانشجویان سال اول میگوید: به شما تبریک میگویم که در کنکور قبول شده و الان رسما دانشجوی پزشکی* هستید. ولی* برای فارغ التحصیل شدن و پزشک شدن هم باید "دقت عمل" داشته باشید و هم "رقت عمل". همه شما باید این کار که من الان می*کنم راا انجام بدهید اگر نه به درد این رشته نمیخورید و اخراج هسید!!سپس یک جسد وارد کلاس می*کند و ناگهان انگشتش را تا ته در ماتحت جسد فرو می*کند میگذارد توی دهانش و میمکد. و میگوید حالا شما هم باید همین کار را بکنید!! دانشجوها شوکه میشوند واعتراض میکنند ولی* استادمیگوید الا و بلا باید بکنید وگرنه اخراج هستید. چند تا دخترها غش میکنند، پسرها بالا میاورند، ولی* با هر بدبختی هست همه دانشجوها آخرش انگشت در ماتحت جسد میکنند و میگذارند در دهنشان و میمکند.
استاد میگوید: هان. شما همه رقت عمل تان خوب بود ولی* دقت عمل نداشتید. شما همگی* انگشت اشاره را در ماتحت کردید و مکیدید ولی* من انگشت اشاره را در ماتحت کردم و انگشت وسط را مکیدم.

سعی* کنید بیشتر دقت کنید!


زمانى كه ما مدرسه مى رفتيم، يك نوع املاء بود به نام 'املاء پاتخته اى' ، در نوع خودش عذابى بود اليم! براى كسى كه پاى تخته مى رفت يه حسى داشت تو مايه هاى اعدام در ملاءعام.. و براى همكلاسى هاى تماشاچى چيزى بود مصداق تفريح سالم..


چند روز پیش سرخیابون منتظر تاکسی بودم

یه امبولانس قبرستون از بغلم رد شد
رو شیشش نوشته بود :تاحالا فکر کردی اخرین مدل ماشینی که سوار میشی چیه؟!
زورنزن
مسافرخودمی


:: موضوعات مرتبط: مطالب خنده دار
:: برچسب‌ها: مطالب طنز



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 1:11 ::  نويسنده : مهدی